430

ساخت وبلاگ

برگشته بود و‌ مثل تمام برگشته های عالم اصرار داشت که تغییر کرده، نمیدانم چه عادتی دارند آنهایی که بعد از مدتی نبودن یا دور بودن از جایی یا کسی تاکید دارند که تغییر کرده اند.

تمام مدت نبودنش خودم را به فهمیدن زدم و دلخوشی های کوچیکی پیدا کردم! مثلا فهمیدم ساعت سه صبح شهر چهره ی دیگری دارد، قرار گذاشتم تمام جاهای رفته را دوباره راس ساعت سه صبح قدم بزنم.مثلا فهمیدم تمام مزه ها ساعت سه صبح کنار پنجره اتاقم مزه ای چندبرابر دارند از کتاب های نصفه نیمه تا چایی بیدمشک!ترکیب دوعنصر پنجره و سه صبح باهم کاتالیزور خوبی برای حل کردن خیلی از مزه هاست حتی تنهایی! تمام این مدت خودم را گول نزدم که بیشتر در جمع باشم یا در کافه ها دیده شوم حتی مسئله توجه یه سینما هم برایم همانقدر عادی و کمرنگ ماند، من ماندم و راهی که نرفته مقصدش را میدانستم.
تصور کن قصد داشته باشی مسافرت کنی ،مقصد را که تعیین کردی پایت را از خانه بیرون بگذار و در قدم دوم همان نقطه ای باشی که در ذهنت معین کردی! این مسافرت لطفی دارد؟لذتی دارد؟ برای من ندارد چون درک زیاد و زیادتر شدن فاصله ام از خانه، برایم لذتبخش تر از دیدنی های مقصد است، دیدن تابلوهای جاده ها برایم جالبتر است!مثلا نوشته باشد مقصدت هزار کیلومتر! یا نوشته باشد از خودت دوهزار کیلومتر دور شدی. پس عحیب نیست که عشق به تنهایی لطفی ندارد، رسیدن لطفی ندارد، در کنار خودت بودن بی معنی است وقتی راهش را طی نکرده باشی! ماندگار ترین خاطره ها آنهایی هستند که تو را به زحمت انداخته اند ، همانهایی که از خودت مایه گذاشتی و بعدها خودت ماندی و‌ خودت و بعد از آن ، هزار بار به همان یک لحظه ای که درونت جامانده فکر کردی! شاید مثل من هزار بار به این قضیه فکر کردی که چطور آن یک لحظه در ذهنت مانده تا همان بلا را سر تمام لحظه های زندگی ات بیاوری و نمی شود!
میبینی؟ اصرار نکن!
آدم های برگشته هیچ تغییری نمی کنند! یعنی چون نتوانستند عوض شوند، برگشتنی شدند! یعنی دوام نیاورده اند.

چند سال باید بگذرد تا بفهمی تغییر یعنی ماندن!

از : امیرمهدی زمانی 

424...
ما را در سایت 424 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamzaaaad بازدید : 91 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 3:13