كاش ميشد
تلفن را برداشت
با هزار و یک شکّ و شُبهه
و استرس!
بی هوا
زنگ زد و گفت:
دلتنگي دارد از پا درم مي آورد
مثلِ سخت جانی شده ام که انگار سالها منتظر است که پوسته یِ دلتنگی هایش بیفتد و پروانه شود...
كاش ميشد گفت:
دلتنگ هر آنچه كه نبود و قادر به انجامش هم نبودی هستم،
دلم كمي شجاعت ميخواهد
از همان قهرمان هایِ افسانه ای،
از همان دلیر هایِ نترس،
که بروم به جنگِ دیوِ دلتنگی هایم،
از آنهایی
كه بتوان مردانه فرياد زد:
بس است
و کلِ دنیا خاموش شود،
از فریادِ گوشخراشِ این منِ خسته یِ افتاده جدا از تو....
برچسب : نویسنده : hamzaaaad بازدید : 102