چون که دل را وصل کس ، مقدور نیست
جای جای جان من ،من پر شدست
دیگرش این خانه را دلدار نیست
ناله های این نیستان را شنو
حرف های بر لب نی را شنو
او همی گوید کجایست دلبرم
بعد می گوید کنارم در برم
من نمی دانم که او را یار کیست
شایدم مجنون شده هشیار نیست
لیک می گویم که شاید عاشقست
آنقدر عاشق که خود را غافلست
یعنی آنکه در گلوی نی همی
عشق بر پا گشته می تازد همی
عشق با نی کار آتش کرده است
یک نیستان را میستان کرده است
عشق با رقصی به میدان گشته است
تا تمام نی نیستان گشته است
با من از عشق و نی و دلبر سخن گفتن خطاست
من تماشایی ترین آیینه را بشکسته است
424...برچسب : نویسنده : hamzaaaad بازدید : 101